دل نوشته های من



کشک یک فراورده ی شیری است  و آنهایی که به شیر حساسیت دارند اغلب می توانند بدون هیچ مشکلی پروتئین کشک با کیفیت را تحمل کنند .

پروتئین کشک دارای تمامی آمینو اسیدهای مورد نیاز بدن ، با بهترین توازن ممکن می باشد و می تواند جایگاهی ویژه در فهرست غذایی داشته باشد.

 پروتئین کشک سیستم ایمنی را تحریک و به ایجاد آنتی اکسیدان ارزشمند کمک می کند و رادیکالهای آزاد را نابود و در سم زدایی عوامل سرطان زا شرکت می کند  وعملکرد شناختی را در بیماران آسیب پذیر از استرس بهبود می بخشد .
کشک افزایش دهنده توده عضلانی بدن ؛ و افزایش دهنده ی سطح سلامتی و تسریع کننده ی بهبودی بدن بعد از بیماری است

 بهترین کشک ، کشکی است که از شیر دامی تهیه می شود که در چمنزارهای سبز طبیعت و به دور از هر گونه مواد شیمیایی و سموم ، رشد یافته و به آنها هیچ گونه هورمون رشدی داده نمی شود


خونه قبلی‌مون.
 یعنی قبل از اینکه بکوبیم آپارتمانش کنیم؛ صلات ظهر، ناهار خورده و نخورده، نخ سمت راستی پرده کرکره آبیه رو می‌کشیدیم که اتاق تاریک بشه. بعد همگی می‌خوابیدیم، نفری یه چادر نماز یا ملحفه می‌کشیدیم رومون.

 پنکه رو هم طوری تنظیم می‌کردیم که همینجور که می‌چرخه به همه باد بزنه.
حیاط پر از خورشید.
پر از مورچه.
پر از مگس.
دمپایی پلاستیکیا زیر آفتاب شُل و وِل بشن.
لباسا رو بند رخت گرمشون بشه.

سکوت مطلق باشه
 همسایه‌ها همه خواب باشن
 بچه‌ها فوتبالشون تموم شده و همه رفته باشن خونه‌هاشون.
فقط صدای تیک‌تیک گردن پنکه بیاد و قِرقِر پره‌هاش
 با صدای غورغور یاکریمه که تو حیاط زیر ایرانیت تخم گذاشته.


تا چند دهه قبل ماه رمضان برای مردم ایران شبیه نوروز بود، بانوان به خانه تکانی منازل و مردها به غبارروبی مساجد و اماکن مذهبی می‌پرداختند. 
در شب حلول ماه رمضان و رویت هلال ماه بسیاری از خانواده‌ها با آب و آیینه و سبزه روی بام خانه به پیشواز ماه نو می‌رفتند.

در زمان‌های قدیم مردم تهران رسمی به نام کلوخ‌اندازان داشتند که یک تا سه روز قبل از ماه مبارک آغاز می‌شد. مردها ظاهر خود را نظیف و پاکیزه می‌‌کردند و با خانواده‌هایشان به دامان طبیعت می‌رفتند و هنگام غروب رو به قبله تکه کلوخی را در دست می‌گرفتند و می‌گفتند خدایا گناهان خود را شکستیم و خود را برای عبادت در روزهای ماه رمضان آماده کردیم و سپس کلوخ را به نیت نابودی اعمال ناپسندشان به زمین می‌زدند.

ن نیز تا هلال ماه شوال از روبندهای بلندتر و چادرهای عبایی بدون هرگونه آرایش و زینت استفاده می‌کردند.

در ماه رمضان مغازه‌ها خواربار بهتری را با قیمت نازل‌تری عرضه می‌کردند و برای بهره‌مند شدن از برکات این ماه سعی می‌کردند از ترازوهای دقیق و سنگ‌های تمام استفاده کنند. 
اگر این ماه در تابستان واقع می‌شد که وفور نعمت بود. 
مردم عموما چند برابر خرید می‌کردند و برکت ماه رمضان به خانه مردم راه پیدا می‌کرد.

(اعلام زمان افطار و سحر)
تا قبل از ورود رادیو و تلویزیون به ایران اعلام اوقات شرعی به گونه‌های متفاوتی انجام می‌گرفت، به‌طور مثال در زمانی اعلام وقت سحر و افطار با شلیک سه گلوله توپ هنگام اذان مغرب و سحر صورت می‌گرفت و همچنین رسم بود یک تا دو ساعت قبل از اذان صبح مقابل مغازه‌ها و منازل مرتفع‌تر چراغ نفتی آویزان کنند تا مردم با دیدن نور آنها به تهیه سحری بپردازند


یکی دیگر از رسوم ماه مبارک رمضان که هنوز هم در جای جای ایران در مناسبت‌های مختلف دیده می‌شود نذر برای شستن ظروف سفره‌های افطار بود

 که برخی به منظور کاهش آلام زندگی و گناهان خود یا به قولی برای جبران مافات دست به کار شستن دیگ‌های گل گرفته تا دیس و ملاقه می‌شدند.

از آخرین مراسم ماه رمضان می‌توان به خوردن کله و پاچه در شب بیست و هفتم اشاره کرد
از دیگر مراسم این روز خوردن آجیل مراد بود که وما باید توسط افرادی که محمد، علی و فاطمه نام داشتند، تهیه می‌شد
 و شامل خرما، پسته، فندق، نخودچی، بادام و شکر پنیر بود. 
همچنین در این روز ن و مردان حاجتمند پس از عرض تقاضا از 40 نفر که نامشان محمد، علی یا فاطمه بود از یک مغازه پارچه فروشی رو به قبله که اسم صاحب آن محمد یا علی بود پارچه خریده و بین دو نماز ظهر و عصر روز بیست و هفتم در مساجدی نظیر سپهسالار، جامع بازار و سلطانی بریده و می‌دوختند و سپس به تن صاحبان حاجت می‌کردند.


تصمیم های بالغانه می گیریم، عشق سر راهمان سبز می شود. رفتارهای عاشقانه می کنیم، چراغ های تمام شهر قرمز می شود! مهمانی می رویم، می گوییم، می خندیم، می رقصیم؛ توی راه برگشت اما دلتنگ همان سکوت خانه ی خودمان هستیم. توی سکوت خانه، آنقدر با آرزوها و حسرتهایمان کلنجار می رویم، مشتاقتر از قبل، دوباره برای دورهمی های شلوغ نقشه می کشیم!

ما آدم های عصر معاصریم .
آدم های گاه این ور بوم و گاه آن ور بوم ! آدم های مثل ابر بهار حالی به حالی ! عشق را می خواهیم و نمی خواهیم. وابستگی را می خواهیم و نمی خواهیم. محبت را، عادت را، سرخوشیهای برخاسته از دوست داشتن و دوست داشته شدن را، می خواهیم و نمی خواهیم ! 
انگار که زودتر از آنچه باید، روحمان خط خورده است، قلبمان زخم . فکرمان خراش . خورده است! 
و حالا تمرین " محافظه کاری " می کنیم. تمرین " خود سانسوری " . تمرین هزار راه دیگر برای دوباره زخم نخوردن. دوباره پس زده نشدن! 

ما آدم های عصر معاصریم .
آدم هایی که عادت به هیچ وضعیتی جز وضعیت فعلی نداریم! آدم هایی که به راستی هیچ کس را جز " خودمان " گم نکرده ایم !


۱-روز رابامیوه شروع کنیم
۲-بگذاریم چای ما اندکی خنک شود
۳-قندهایمان را ریز کنیم

۴-بانوشابه قهرکنیم
۵-برنج مان را ابکش نکنیم
۶-نان سفیداستفاده نکنیم

۷-باروغن جامد خداحافظی کنیم
۸-سیروپیازرو دربرنامه غذاییمان بگنجانیم
۹-اب زیاد بخوریم

۱۰-چیپس نخوریم
۱۱-ماهی بخوریم
۱۲-باکالباس وسوسیس سرسنگین باشیم

۱۳-هیچ وعده غذایی راحذف نکنیم
۱۴-غذاراخوب بجویم
۱۵-نمکدانها رادر ویترین بزاریم

۱۶-ازماست کم چرب غافل نشویم
۱۷-گوجه فرنگی خورباشیم
۱۸-دیرشام نخوریم

۱۹-زیادتعارف نکنیم وتعارف نشویم
۲۰-ورزش و نرمش در برنامه روزانه داشته باشیم


فروردین

در این ماه جذابیت شما سر به فلک می کشد طوری که عده زیادی به سمت تان 
جلب می شوند و از همنشینی با شما لذت می برند. شما ذاتا فردی مستقل هستید 
که می توانید رهبری یک گروه را به عهده بگیرید. اگر تا به حال جسارت این 
کار را نداشته اید، از این پس برای رسیدن به این موقعیت تلاش کنید.
 
اگر اکنون نیز در این شرایط به سر می برید، مراقبت باشید زیرا کوچک ترین 
خطایی که از شما سر زند پشیمانی های زیادی را به بار خواهد آورد. شما در 
این ماه به خواسته های زیادی که مدت هاست در سر داشتید، خواهید رسید 
 
زندگی را ساده تر از قبل بگیرید و استراحت را فراموش نکنید. 

بهترین روزهای این ماه: 4 شهریور
بدترین روزهای این ماه: 6 شهریور
 
اردیبهشت
شما در محیط کارتان کمی استرس دارید اما باید به توانایی هایتان ایمان داشته 
باشید. اگر فرصتی برای شما فراهم شد، به آن فکر کنید اما زود تصمیم نگیرید. 
به زودی همه چیز دست به دست هم می دهد و شما به یکی از بزرگ ترین 
آرزوهایتان خواهید رسید.
 
از آن پس دید شما نسبت به زندگی زیباتر می شود و روزهای خوش بیشتری 
را تجربه خواهید کرد. این احساس نه تنها شما بلکه به خانواده و نزدیکان تان 
نیز منتقل می شود.

بهترین روزهای این ماه: 28 شهریور
بدترین روزهای این ماه: 25 شهریور
 
خرداد
این ماه برای شما ماه بی نهایت شلوغی است. نه وقت استراحت دارید و نه وقت 
گشت و گذار با دوستان و اقوام تان اما نگران نباشید زیرا نتیجه مثبت و 
رضایت بخشی از این تلاش هایتان به دست خواهید آورد.
 گره های بسیاری در زندگی تان داشتید که به زودی بسیاری از آنها باز می 
شوند. پس از این که کارهایتان را به جایی رساندید، زمان آن است که بیشتر در 
کنار خانواده بمانید.

بهترین روزهای این ماه: 4 شهریور
بدترین روزهای این ماه: 8 شهریور
 
تیر
اوایل این ماه احساس ناامنی می کنید. فکر می کنید که لبه تیغ راه می روید و 
دست تان به هیچ جایی بند نیست. اما بهتر است که نفسی عمیق بکشید و 
فکرهای منفی را از سرتان دور کنید. همه چیز درست می شود به شرط آن که 
صبور باشید.
 
مشکل شما این است که خیلی کمال گرا هستید و خودتان را با بهترین ها مقایسه 
می کنید و همین موضوع از اعتماد به نفس تان می کاهد. وظیفه شما این است 
که همه تلاش تان را بکنید و نتیجه آن هر چه که بود، پشیمان نشوید. در اواسط 
ماه خبرهای خوبی به شما می رسد که اندکی از نگرانی تان می کاهد. 
از نظر مالی نیز شرایط بهتری را تجربه خواهید کرد.

بهترین روزهای این ماه: 22 شهریور
بدترین روزهای این ماه: 3 شهریور
 
مرداد
این ماه شما بیشتر از همیشه در خانه به سر می برید و با خانواده تان در ارتباط 
اید. اگر چه این کار خوب است اما سعی کنید که افراط نکنید تا بقیه کارهایتان 
به عقب نیافتند. اگر نگران مشکلی هستید که در خانواده تان رخ داده، به زودی 
برطرف می شود. با شروع این ماه، سعی کنید که در محیط کار فعال تر عمل 
کنید. 

بهترین روزهای این ماه: 1 شهریور
بدترین روزهای این ماه: 6 شهریور

 
شهریور
در این ماه دوستان و همسایه هایتان علاقه بیشتری به شما نشان خواهند داد 
طوری که مدام با شما تماس می گیرند و قرار می گذارند. اگر چه برایتان 
سخت است که به دعوت آنها پاسخ منفی دهید اما اگر فکر می کنید که به 
زندگی و برنامه روزمره تان لطمه می زند، این کار را انجام دهید.
 
از آنجا که شما ماههای سختی را پشت سر گذاشته اید، وقت آن است به خودتان 
استراحت دهید. هر چه به اواخر ماه نزدیک تر می شوید، خوشبختی بیشتر به 
سمت تان می آید. از فرصت های کاری که برایتان ایجاد می شود، نهایت 
استفاده را بکنید تا هر چه زودتر به جایگاه دلخواه تان برسید.
 


توی اتاق تبریز دانشجویی ما، دو تا ،ری را بودند که نوبتی از توی ضبط صوت توشیبای قدیمی وارد اتاق می شدند و میان خرت و پرت ها و کتاب ها سرک می کشیدند.یکی ری رای نیما بود که باصدای زخم آجین شاملو خوانده می شد.
یکی هم ری رای سیدعلی صالحی که توی صدای خسرو شکیبایی خانه داشت و باور نمی کرد که حال همه ی ما خوب باشد.
 من این یکی را دوست تر داشتم.

عکسش هم روی جلد کاست بود که ابروهای کمانی داشت و چشم های درشت شیطان. 
دانشجویی که به آخر رسید هم این دو تا باز گاهی سری می زدند تا مطمئن بشوند که صدا می آید امشب و حال همه ی ما خوب است و این حرف ها. 
اما خب، تکراری بودند. نه قد می کشیدند، نه دیگر حرف تازه ای داشتند. از جنس خیال بودند. اسطوره های اثیری، که مخاطب گفته های نگفتنی و بغض های نهفتنی بودند.حرف نمی زدند. تنها شنوای خاموش لحظه های دل آشفتنی بودند.

ری رای سوم ده سال پیش پیدایش شد.این یکی کار حامد بود.حامد اسما عیلیون که هم دندانپزشک تبریز خوانده ای بود و هم نویسنده ی کاربلدی بود

موجودات عجیبی هستند این نویسنده ها.کاری می کنند که با آن چیزی که خلق کرده اند طوری خو بگیری که انگار سالهاست که جزیی از بودن تو بوده اند.
 این یکی ری را هر روز قد می کشید و ما می خواندیم که چه خلقیات و عادت هایی دارد و چه زبان ها که بلد است و چه آرزوهایی که دارد و چه چیزهایی را خوش نمی دارد.

این یکی ری را چشم های روشن و موهای خوش رنگی دارد و از آن دو تای دیگر دلبرتر و سرتر است و ما مشتاقانه قصه هایش را دنبال می کنیم. کتاب می خواند.شعر بلد است. نظر می دهد. اصلا هم تکراری نمی شود و هر روز شیرینکاری تازه ای می کند.

این یکی ری را، از جنس خیال و گلایه و دیروز نیستحرف ها دارد برای امروز. برای فردا. 
بودنش یعنی که می شود دوباره دید.می شود با همین بذر و توشه و پیشینه، دوباره قد کشیدمی شود میان اینهمه رگبار که از زمین و از آسمان می بارد، حرف پرواز را پیش کشید.

هی حامد. 
بگو که این وقفه و این کابوس، یک ترفند از نویسنده ای است که خوب بلد است چطور قصه را ادامه بدهد که تعلیق جذابی داشته باشد و خواننده را دنبال خودش بکشد.

دست بردار پسر
 قلمت را تیز کن و ادامه ی داستان را بنویسادامه ی ری رایت را که حالا، ری رای بسیاری از ماست.ما که منتظریم. 

میان اینهمه همهمه ی بی صدا و میان اینهمه بغض بی هوا، قصه ی ری را است که هنوز آدم سرگشته ی بی حوصله را، به ماندن و رفتن و آمدن و برگشتن دعوت می کند. به بودن و دیگرگونه بودن. به حنجره ی جنگل. به پنجره ی امید.
 


راه نخست اصلاح فکر
فکرمون رو درست کنیم. هی فکر نکنید اگه فلان اتفاق بد بیفته. شک و تردید رو از خودتون دور کنید.
 وقتی پا میشید از خواب به خودتون بگید همه چیزایی که نیاز دارید رو دارید.
 یک سری جملات مثبت بنویسید و هر صبح یکیشون رو تکرار کنید.
رابطه تون با نگرانی رو عوض کنید
وقنی نگرانی میاد سراغتون فکرتون روی کارتون متمرکز کنید. 
من قراره سخنرانی کنم و نگرانی اومده سراغم. به نگرانی فکر نمی کنم به حرفام فکر می کنم. 

بعضی ها هم فکر می کنن تا نگران نباشن موفق نمیشن ولی این فکر غلطه. 
به جای توجه به نگرانی توجه کنید به اون کار یا حرفی که کاملا در کنترل شماست.

در عمل چه کنیم
اون کاری که نگرانمون می کنه و ازش فرار می کنیم رو انجام بدیم. بریم وسطش. شاید اول از نگرانی های کوچک تر شروع کنیم.

به بدن مون اهمیت بدیم
اگر بدن سالم و سرحال نباشه رفع نگرانی سخت میشه. غذای خوب و سبزیجات بیشتر بخوریم. کم ولی خوب بخوابیم. حداقل هفته‌ای یک جلسه ورزش کنیم.

به لحاظ ذهنی چه کنیم
همه ما به سکوت نیاز داریم. 
هر روز بریم یه جای خلوت با موبایل خاموش و مدتی ساکت باشیم
 شاید با یک چای شاید با چند نفس عمیق و به پرنده ها به برگها نگاه کنیم.

قطعی نبودن همه چیز رو بپذیریم
نگرانی وقتی شروع میشه که می خوایم همه چیز اون جور پیش بره که ما میگیم و ما می خواهیم. 
قبول کنیم که دنیا و آدما اصلا قابل پیش بینی نیستن. این یه واقعیته. 
اگر نخواهیم همه چیز مطابق نظر و خواست ما باشه، و قلبمون رو برای همه چیز، حتی اتفاقات غیرمنتظره باز کنیم خیلی راحت میشیم. 

با همه اینها نگرانی ناگهانی تموم نمی شه باید زیاد این کارها رو تمرین کنیم تا نگرانی کم کم ضعیف بشه.
و پیشنهاد آخر:
بیشتر بخندیم.
 این کار ساده خیلی خوب نگرانی رو شکست میده


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

از دریچه ی چشم من مجله موفقیت انگیزه - اینستاگرام وبلاگ حقوقی وحید آقائیان دانش اموزان چمرانی bertasf عجایب جهان معما ها و چسیتان های جالب لینکران شیراز افکار پریشان بیانیه گام دوم انقلاب